کلاه فقر را بر سر نیابی
مگر وقتی که ترک سر بگویی
سبو بشکن که آبی نه سبویی
ز جو بگذر که دریایی نه جویی
سفر کن از من و مایی که مایی
گذر کن از تو و اویی که اویی
چرا چون آس گر خود نگردی
چو آب آشفته سرگردان چو جویی
پشیمانی بود در هرزه گردی
پریشانی بود در سو به سویی
تو باری از خود اندر خود سفر کن
به گرد عالم اندر چند پویی
که را می پرسی؟ از خود وانپرسی؟
که را گم کردی؟ آخر نگویی؟
ز خود او را طلب هرگز نکردی
اگر چه سالها در جستجویی
تو یکرو شو چو آیینه که طومار
سیه رو گردد آخر از دو رویی
نصیب ای مغربی از خوان وصلش
نیابی تا که دست از خود نشویی
شمس
بو نبرده همسایه، سعی کن نهان باشد
دوست دارمت خیلی، بین خودمان باشد
چشمه چشمه آوازم سبزه سبزه شادابی
این جوانه را بگذار همچنان جوان باشد
انجماد جان از نو، ذوب شد زلالی شد
طبع من هوس دارد باز هم روان باشد
قفل بسته را وا کن واژه ای مهیا کن
بار ذهن من بگذار بر سر زبان باشد
زندگانی بی عشق انتحار تدریجی ست
آمدن نمی صرفد این قدَر گران باشد
ناگهان به سروقتم آمد و نجاتم داد
بوی زندگی دارد هر چه ناگهان باشد
در حریق حیرانی زنده زنده می سوزد
از بلای این جلوه هر که در امان باشد
پله ای بیا پایین ای اجابت شیرین!
دست های من تا کی رو به آسمان باشد
ای دل ای دل تنها! عشق آمده هو! ها!
هیچ کس نمی خواهم با تو مهربان باشد
اسفندقه
خار بی کنگر چه کار آید مرا
راه بی رهبر چه کار آید مرا
گر نباشد مرتضی با من رفیق
خدمت قنبر چه کار آید مرا
عیسی مریم همی جویم به جان
بندگی خر چه کار آید مرا
گر نه سر باشد فدای پای او
دردسر بر سر چه کار آید مرا
خوشتر از مشک است بوی یار من
مشک یا عنبر چه کار آید مرا
خم مِی دارم مدام از حضرتش
جام یا ساغر چه کار آید مرا
بندگی سیدم چون پیشوا است
خدمت سنجر چه کار آید مرا
سوخت و سوز نداره مطمئن باشی چون اقساط از حقوق حقیر کم میشه
به دو نفر بازنشسته یا شاغل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی به عنوان ضامن جهت گرفتن وام از بانک انصار شعبه سه راه اختیاری پاسداران تهران نیازمندم
در صورت همکاری با اینجانب مبلغ 7000000ریال بع عنوان حق احمه دریافت میکنید،. شماره تماس 09101501940
با تشکر
سلام من بازنشسته نیروهای مسلح به خاطر امرار معاش مجبور شدم در کارهای خدماتی نظافتی مشغول باشم نه اینکه این شغل را مناسب نمیدانم اما انتظار داشتم بعد بازنشستگی دیگه زیاد کار نکنم اما مجبورا این کار را در ازمایشگاه و بیمارستانها انجام میدادم و حقوقی که میگرفتم با حقوق بازنشستگی در تامین معاش خانواده در نمانم. ودر جاهای مختلفی کار کردم نه اینکه ادم بدی باشم نه فقط چون بازنشسته بودم گاهی محل کارم عوض میشد این اخریا ۱۷ماه در یک ازمایشگاه در سبلان تهران انجام وظیفه میکردم و سعی ام این بود در کارم دقت بیشتری داشته باشم که هم صاحب کار خوشش بیاد هم حقوقم حلال باشه چون کارم با اب بود سعی میکردم اب الکی مصرف نکنم و یا به وسایل آنجا لطمه ای وارد نکنم کلاً صرفه جویی میکردم در ازمایشگاه نام مبرده که موسس ان یک دکتر به نام هستش و کارهای دیگر اجازه نمیدهد به بعضی کارها رسیدگی کند سوپروایزری انتخاب کرده و انجا را مدیریت میکند این فرد مذکور اطلاعات ازمایشگاه دارد اما در کارهای عملی (فنی)زیاد وارد نیست یه خانم دیگری در انجا در تمام امور ازمایشگاهی تبهر دارد و دو نفر دیگر هم دستیار دارد غرض از نوشتن این مطلب میخواستم بگویم ان سوپروایزر ادم قدرت طلبی هستش کاری کرده با پاچه خواریهایش تمام تصمیمات پرسنل را او میگرد و اقدام میکند و من هم چون در کارهای فنی مهارت داشتم یعنی به قول معروف دست به اچار بودم اگر شیری اب میداد تعمیر میکردم لامپی خراب میشد تعویض میکردم و کارهای دیگه روزی دیدم شیر ها دیگر نمیشود تعمیرشان کرد و تصمیم گرفتم به ان خانم مدیر بگویم که دیگر شیر قابل استفاده نیست اب چکه میکند و باید عوض شود او هم گفت مسئله ای نیست میگویم شیرها را عوض میکنند من هم گفتم خب به جای اینکه نفر دیگه ای بیاد من برایتان ان کار انجام میدهم که من هم بابت این کار اجرت بگیرم خانم مدیر قبول نکرد سر تونو درد نیاورم یه لوله کش بود یا نه امد و شیرها را عوض کرد اما بدلیل اینکه شیرها از ان دسته شیرهای بود که سرویس شده بود و بدلیل اینکه نو نبودن اشکالاتی داشت و دوباره اب چکه میکرد رفتم گفتم خانم فلانی باز هم شیرها اب نم نم پس میدن گفت باشه میگم بیاد نگاهی میکنه امد و دید و یه دستی سر و روش کشید تقریبا درست شد فردای ان روز من امدم که کارم رو شروع کنم وقتی شیر اب را باز میکردم از بغل مغزی شیر وقتی باز میکردی اب بخش میشد و تمام دور و بر رو خیس میکرد من گفتم خب خودم درست میکنم و با اچار فرانسه مغزی شیر را سفت کردم و ان روز کارم رو ادامه دادم فردای ان روزوقتی امدم محل کارم اقا چشمتون روز بد نبینه و با اعصبانیت زیاد شروع کرد به حرف زدن که چرا شیر را باز میکنی اب پت پت کنا همه جا خیس میکند منهم داشتم توضیح میدادم شروع کرد فقط حرف خودش را زد منهم عقده این چند ماه و چون واقعان کاری های میکرد که گاهی یکی از همکارهای همه فن حریف و هر روز بگریه مینداخت اره منم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم شروع مردم بلند حرف و او هم همش ذکرش این بود مرتیکه مرتیکه و این شد اخراج شد حالا دیگه جواب منو نمیده میگم لااقل نصف عیدی امسالمو بده تحویل نمیگیره که نمیه حالا شماها که زحمت کشیدیدو این مطلب خواندید لطف بگید من چه کنم ممنون از خوانشتان
سلام به همه عزیزا به خدای احد و واحد دروغ نمیگویم و قسطسرکیسه کردن کسی و ندارم برای،خرید جهیزیه دخترم به پول نیاز دارم البته نصفی،از،جهیزیه رو خردیم برای،باقیش موندم هر کس بتونه کمکم کنه یه دنیا ازش،ممنون میشم و دعا گوی او
5058011227700850 بانک کوثر
به نام حمید معصومی هر،مقدار که بتونی مالی کمکم کنید خواهش میکنم گلی،به جمال تون
09101501940 شماره موبایل
لطفا کمک کنید
سلام به همه عزیزانبه خدای احد و واحد دروغ نمیگویم و قسطسرکیسه کردن کسی و ندارم برای،خرید جهیزیه دخترم به پول نیاز دارم البته نصفی،از،جهیزیه رو خردیم برای،باقیش موندم هر کس بتونه کمکم کنه یه دنیا ازش،ممنون میشم و دعا گوی او
5058011227700850 بانک کوثر
به نام حمید معصومی هر،مقدار که بتونی مالی کمکم کنید خواهش میکنم گلی،به جمال تون
09101501940 شماره موبایل
امشب به قصه ی دل من گوش می کنی
فردا مرا چو قصه فراموش می کنی
این در همیشه در صدف روزگار نیست
می گویمت ولی توکجا گوش می کنی
دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش می کنی
در ساغر تو چیست که با جرعه ی نخست
هشیار و مست را همه مدهوش می کنی
می جوش می زند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش می کنی
گر گوش می کنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش می کنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگرش نوش می کنی
سایه چو شمع شعله در افکنده ای به جمع
زین داستان که با لب خاموش می کنی
هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه)
جان فشان ای آفتاب معنوی/مر جهان کهنه را بنما نوی
از بزرگ مرد شوریدهای چون مولانا، سخن گفتن چونان دل بستن به شنا در اقیانوسی است به همنفسی جانی خسته و دست و پایی بسته. اما بیشک میتوان از دریای زلال سخن و اندیشهاش آبی به صورت زد و نومید نباید بود که:
آب دریا را اگر نتوان کشید/هم به قدر تشنگی باید چشید
در روزگار ما که گشتن در پی انسان کامل و جستن دیاری که کاملان در آن نفس میکشند چگونه یاید بود
درباره این سایت